عشق کودکانهعشق کودکانه، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

روزهای مادرانه

شب سالگرد ازدواج

1391/3/18 23:40
نویسنده : آرزو
989 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتیه فکرم پی روزای خوب زندگی میچرخه 

یه زندگی 4 نفره 2تا دختر شیطون مامانی که تو باغ دارن دنبال بازی میکنن و من و باباشون که داریم از دور نگاهشون میکنیم و چای و میوه میخوریم و زندگی شاد ما اینجوری شکل گرفته ( البته گاهی به خاطر دل همسری یه پسر و یه دختر تصور میکنم دوست دارم نیکی یه داداش حامی داشته باشه ولی حس میکنم با یه خواهر بیشتر خوشحال میشه)

ولی همش با همسری بحثمون میشه. بازم سر مسایل خیلی خیلی ساده مثل بیرون رفتن

2-3 روزه کلید کردم که تو نیکی رو ببر پارک(فقط واسه اینکه ذوق و شوق بچه داشتن رو تو همسری ببینم) ولی میگه خودت ببر 5ش میریم بیرون

امروز 5ش بود همون 5 ش موعود فدا هم هفتمین سالگرد عروسیمونه . دیدم به روی خودش نمیاره چندبار تیکه انداختم که من امروز نیکی رو جایی نمیبرم ولی گفت خودت میدونی من کار دارم

خلاصه منو کفری کرد و با اصرار بچه های همسایه رفتم بیرون و با عصبانیت بردمش پارک از بدشانسی یه قرون هم تو کیفم نبود یادم رفته بود پول بردارم . نیکی هم همش میگفت آم آم . بعد از کلی بازی برگشتیم خونه ولی شب سالگرد کلی غصه خوردم و اصلا قید بچه رو زدم با این اخلاق همسری نمیتونم

همه بار بچه ها میفته گردنم و ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)