عشق کودکانهعشق کودکانه، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

روزهای مادرانه

روزایی که از پس هم میگذرند

1391/2/14 7:49
نویسنده : آرزو
407 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا خیلی سریع میگذرن

همسری مشغله کاریش زیاده و گاه گاهی دیر میاد خونه و معمولا خسته است من و نیکی با هم بازی میکنیم میخوریم میخوابیم کلا زندگیمون شده با هم عصرا ساعت ٦تا ٨ پارک میریم هم نیکی هم خودم عاشق پارکیم از اینکه میبینم خوشحاله و میدوه و بازی میکنه به وجد میام

تصمیم داریم هفته آینده بریم دیدن خانواده همسری ولی با نیکی وقت نمیکنم بریم خرید نه باباش باهامون میاد نه بقیه هر کسی به فکر کار خودشه منم با نیکی نمیتونم از عهده خرید بربیام

دیروز نیکی شربت آلبالوی ١ونیم لیتری رو خالی کرد زیر ظرفشویی تا موکت آشپزخونه شد شربتی فقط تونستم بلندش کنم و لباساشو دربیارم کلا هنگ کرده بودم باباشم که اومد خسته بود و مجبور شدم خودم تمیزش کنم کلی وقتمو گرفت  نیکی شام هم نخورد منم قاطی کردم دراز کشیدم تا آروم بشم بعد از خوابوندن نیکی منم زودی خوابیدم

نمیدونم گاهی اینجوری میشه دیگه انتظار داشتم باباش کمک کنه بهم دلداری بده البته وقتی دید دلم پره بدون هیچ حرفی پا شد جارو برقی کشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)